مقدمه

اندیشه ورزی و نظریه پردازی در توصیف، تبیین و تفسیر پدیده ها و کنش های اجتماعی، عمری به درازای حیات اجتماعی و تشکیل اولین اجتماعات بشری دارد. بسیاری از تاریخ نگاران اندیشه اجتماعی بر این باورند که در متون دینی، آثار فلسفی، عرفانی، اخلاقی و حتی آثار ادبی، کم و بیش آرا و اندیشه های اجتماعی و جامعه شناختی یافت می شود و از این رو شروع اندیشه ورزی اجتماعی، نه به دوران جدید، که به گذشته های دور بر می گردد. متفکران مسلمان نیز در مقاطعی از این تاریخ طولانی، با الهام از متون مقدس(قرآن و روایات) در قالب آثار فلسفی و الهیاتی خود (کلامی، عرفانی، فقهی، تفسیری، اخلاقی) و آثار شعری و ادبی، به طرح این اندیشه ها به صورت گسترده اهتمام ورزیده و با رویکردهای متنوعی به نظریه پردازی در عرصه اجتماعیات برآمده از متون دینی و واقعیات جاری در متن اجتماع مسلمین پرداختند. تلاش در جهت سامان دهی به علومی همچون علم مدنی و علم عمران، از جمله مجاهدات علمی بوده است.

در عین حال قاطبه جامعه شناسان بر این باورند که رشته تخصصی آنها دانشی مدرن و مولود قرن نوزدهم و تحولات ناشی از فرایند صنعتی شدن و پیامدهای پردامنه انقلاب فرانسه است. موطن اولیه این علم اروپا و مشخصاً کشور فرانسه و بانی و موسس آن، فیلسوف و جامعه شناسی فرانسوی جناب آگوست کنت است. علم نو ظهور جامعه شناسی با مشارکت اندیشمندان بزرگ خلف کنت، همچون دورکیم، وبر، مارکس و زیمل، و اندیشمندان کمتر مطرح، فرایند بسط و تعمیق خود را با سرعت و شتاب در خور توجهی کمال بخشید و به یکی از دانش های نسبتا فربه و پرگستره تبدیل شد. جایگاه برجسته جامعه شناسی در میان سایر علوم اجتماعی و نقش آن در تکثیر و انشعاب سایر علوم اجتماعی موجب شد برخی از آن به عنوان «مادر علوم اجتماعی» یاد کنند. علم جامعه شناسی در سایه اقتدار و سلطه جهان شمول نظام سرمایه داری و بالاتر از آن به اقتضای ضرورت های ناشی از توسعه مدرن به ویژه با هدف فهم و تبیین وقایع و تحولات نوپدید و آثار و پیامدهای آن و احیاناً مغماری جهان اجتماعی جدید متناسب با فرصت ها و محدودیت های محیط به مراکز علمی بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشور ما راه یافت.

جامعه شناسی در تلقی موسسان آن، به ویژه کنت و دورکیم، به دلیل غلبه رویکرد پوزیتویستی، به عنوان علمی جدید از سایر اندیشه های اجتماعی برآمده از تاملات عقلانی، میراث وحیانی و تجربه های زیسته تاریخی روی گرداند و آنها را به اتهام ماهیت غیر تجربی (عدم بهره گیری از روش های تجربی در مقام گردآوری، و عدم امکان داوری تجربی در صحت و سقم آنها)، اندیشه های غیرعلمی و دارای اغراض مرامی و ایدئولوژیک تلقی کردند و تحت عنوان «اندیشه های اجتماعی» آنها را از آنچه اندیشه جامعه شناختی خوانده می شد، کنار نهادند. «فلسفه اجتماعی» نیز که متضمن بخش دیگری از میراث اجتماعی بشر بود، به دلیل همین ویژگی، همچون اندیشه های اجتماعی به محاق رفت. اندیشه اجتماعی در این تلقی، مبیّن همه اندیشه هایی است که پیش از تاسیس جامعه شناختی و حتی به موازات آن، توسط فیلسوفان، الهی دانان، حقوق دانان، اخلاقیون، مورخان، سیاست نامه نویسان، سیاحان، ادیبان و... در مواجهه عالمانه با رویدادها، فرایندها، کنش ها و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی انسان عرضه شده است. برخی ازاین اندیشه‌ها اخباری و توصیفی، و بخشی توصیفی و هنجاری اند.

جامعه شناسی در امتداد مسیر خود با مواضع انتقادی جدی مواجه شد و تحت تاثیر این رویکردها، موضع تجربه گرایانه خود را قدری تعدیل کرد و رویکرد تفسیری و انتقادی را پذیرا شد. از جمله نتایج این تحول روش شناختی می توان به موضوع تفکیک نظریه اجتماعی از نظریه جامعه شناختی اشاره کرد. نظریه اجتماعی که معمولاً عام تر و گسترده تر از نظریه جامعه شناختی است، عمدتا تحت تاثیر فیلسوفان اجتماعی شکل گرفت. این نظریات بخ رغم صبغه عقلانی، از رنگ و و سیاق تجربی نیز بی بهره نیستند. ازاین رو، از جمله تحولات به وقوع پیوسته در وند رشد جامعه شناسی پوزیتویستی،«بازگشت به فلسفه اجتماعی» و اهمیت دادن به مباحث نظری است. برخی از نظریه های جامعه شناسی که جهان روزمره را عرصه مطالعه خود قرارداده اند نیز به درک های عمومی و مشترک (common sense) مردم در کنار درک تحلیلی و تخصصی خود اعتبار بخشیده اند.

در عین حال جامعه شناسی به رغم تجربه تحولات نظری و ظهور مکاتب مختلف، در بنیان معرفتی خود، علمی تجربی است و راه ورود عقل، شهود و نقل به قلمرو آن، هموار نیست. ورود جامعه شناسی به کشورهای اسلامی، از جمله ایران، علاوه بر مناقشه غیر بومی بودن و ضعف ارتباط با واقعیات محیط و نقصان کارآمدی، با چالش و مقاومت فرهنگی نیز مواجه شده و برخی آسیب های فرهنگی را نیز به دنبال داشته است.

در چند دهه اخیر، برخی از اندیشمندان حوزوی و  دانشگاهی با اتخاذ موضعی انتقادی و خلاق در برابر علوم انسانی و اجتماعی غربی به طور عام و جامعه شناسی به طور خاص، رویکردهایی تحت عنوان بومی سازی یا اسلامی سازی علم، مطرح کرده و با طرح دلایل روشن ضرورت تحول ینیادین در علوم غربی را خواستار شده اند. در مراحل اولیه و در راستای پاسخ به سوالات ابتدایی پیرامون چیستی و چرایی اسلامی سازی و نیز امکان یا عدم امکان آن و همچنین مکانیسم های دستیابی به این هدف، دیدگاه ها و رویکردهای مختلف و متنوعی از سوی مدعیان این جریان زمینه طرح یافت. رویکردهای بومی سازی، تهذیب، استنباطی، تاسیسی و احیای میراث، از آن جمله است.

این پژوهش بر آن است که با طبقه بندی و بررسی رویکردهای مذکور، رویکرد و راهکار اسلامی سازی جامعه شناسی را بررسی کند. نویسندگان این مجموعه، به هیچ وجه مدعی ارایه یک کار خلاق و نهایی نیستند. از همه اندیشمندان و صاحب نظران این عرصه انتظار می رود با طرح دیدگاه های انتقادی و تکمیلی خود بر غنای این مجموعه بیفزایند و این اقدام آغازین را به فرجام برسانند.

پژوهش حاضر متضمن هشت فصل است:

فصل اول، به طرح ادبیات پژوهش، بیان مفاهیم، طبقه بندی و رویکردها و انتخاب و توضیح دسته بندی مورد قبول، اختصاص یافته است؛ چرا که رویکردهای علم دینی از منظرهای مختلف و با معیارهای نسبتا متفاوتی طبقه بندی شده اند. در یک تثسیم بندی کلی اندیشمندان به دو دسته موافق و مخالف علم دینی تقسیم می شوند. موافقان را با ملاک های ترجیح یا عدم ترجیح علم دینی میزان حضور دین در عرصه علم، اصالت روش و سرانجام روش اسلامی سازی علوم، می توان دسته بندی کرد.

در این فصل نه گونه تیپ بندی رویکردها بررسی شده است و ساختار پژوهش حاضر بر اساس تیپ بندی مورد پذیرش، تحت عناوین رویکردهای بومی سازی، تهذیب و تکمیل، استنباط، تاسیس و احیای میراث، بنیان نهاده شده و نگرش این رویمردها به علم، علوم اجتماعی، مبانی معرفتی، روش علمی و دین به منظور دستیابی به رویکرد مختار بررسی گردیده است؛

در فصل دوم، رویکرد بومی سازی، موافقان و مخالفان آن، و راهکارهای تحقق و مشکلات و موانع آن بررسی شده است. آقایان: اباذری، توسلی، آزاد، فاضلی، کچوئیان و پارسانیا در بخش مخالفان، و آقایان تاجیک، محدثی، فکوهی، شریعتی، قانعی راد، سراج زاده و حیدری در بخش موافقان بومی سازی مطرح شده اند. در سال های اخیر دو جریان بومی سازی و اسلامی سازی در علوم اجتماعی، به هم آمیخته و جریان دوم به دلیل قوت و نشاط و همسویی با انتظارات جامعه اسلامی، جریان اول را به نوعی با خود همراه ساخته است.

فصل سوم، به طرح رویکرد تهذیبی، ابعاد تهذیب و معیار و روش آن، نقدهای مطرح شده و پاسخ به برخی از نقدهای مذکور، تخصیص یافته است. با بررسی رویکرد تهذیبی در ابعاد مختلف علم، مثل موضوع، مسائل، غایت، مفاهیم، نظریه ها، فرضیه ها، روش و مبانی، روشن می شود که تهذیب در بسیاری از این ابعاد، مورد توافق بسیاری از جامعه شناسان ایرانی است. ادعای فصل سوم این است که علم اجتماعی مدرن، محصول تلاش صدها دانشمند در طول بیش از دو قرن است و طرد و انکار کلی آن نه منطقی است و نه ممکن؛ اما پذیرش و به کارگیری منفعلانه آن نیز آسیب ها و پیامدهای معرفتی و غیر معرفتی فراوانی به دنبال دارد. یکی از راه های مواجهه با علم اجتماعی مدرن و مقابله با آسیب های مذکور، اتخاذ رویکرد تهذیبی است. در این رویکرد، همه یا برخی از ابعاد علم مدرن، با ملاک های دینی، فرهنگی، تجربی و منطقی، بررسی انتقادی، تهذیب و تکمیل می شود که می تواند به تاسیس نظریه هایی جدید نیز منجر شود؛

در فصل چهارم، رویکرد استنباطی در سه دسته اصالت نقلی ها، اصالت تجربی ها و تلفیقی ها، بررسی و مقایسه شده است. اصالت نقلی ها خود به دو دسته تقسیم می شود: دسته اول، اندیشمندان قائل به انحصار روش استنباطی، و دسته دوم، قائلان به اصالت روش استنباطی و پذیرش تکثر روشی هستند.

اصالت تجربی ها، اندیشمندانی هستند که استنباط از متون دینی را به شرطی می پذیرند که سرانجام از آزمون تجربه سربلند بیرون آید، اما تلفیقی ها با پذیرش تکثر روشی در یک تناسب منطقی، نظریه های استنباطی و تجربی را در عرض یکدیگر با سازو کار متفاوتی در عرصه نظریه پردازی و نظریه آزمایی مطرح می کنند؛

فصل پنجم، به بررسی و تحلیل رویکرد تاسیسی در دو دسته نظریه های مبناگرا و نظریه های فرامبناگرا پرداخته است. رویکرد مبناگرا در تحول علوم برآن است که باید مبانی هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی خاص علوم انسانی، مناسب با مبانی و منابع و جهان بینی اسلامی تغییر یابند. از این رو به سه دسته استنباطی، فلسفه مضاف و فلسفه روش تقسیم می شوند. در رویکرد فرامبناگرا که معتقد به تغییر مبانی علوم جدید است و منجر به تاسیس علم دینی می شود، فلسفه مضاف به این دلیل که در مبانی علوم، مجموعه معارف ناب قرآن و اهل بیت (ع) و علوم عقلی و فلسفه اسلامی اشراب می شود، شکل تأسیس علم دینی تلقی می شود؛

در فصل ششم؛ با تاکید بر داشته های تاریخی، رویکرد احیای میراث، در نُه رویکرد وحیانی، حدیثی، فلسفی، عرفانی، کلامی، فقهی، تاریخی و ترویجی، مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین علم اجتماعی مسلمین، با رویکردهای فوق و با روش های مختلف تجربی، عقلی و نقلی و شهودی، به توصیف، تفسیر و تبیین پدیده های اجتماعی و رفتار معنادار و همچنین انتقاد و تجویز و هنجار می پردازد. این علم با رویکرد دخطابی و استفاده از روش های اقناعی، به ترویج معرفت همسو با خود در عرصه اجتماع می پردازد. به عبارت دیگر، میراث علمی جهان اسلام، ظرفیت های جامعه شناختی توصیفی، تبیینی، تفسیری، انتقادی، هنجاری و تجویزی را به نحوی منسجم به ارمغان آورده است. از سوی دیگر، این علوم، متون خطابی متناسب با خود را در راستای ترویج معرفت علمی در عرصه فرهنگی تولید می کند که خود منجر به سامان یافتن فرهنگ خواهد شد. بنابراین احیای این میراث در کنار رویکردهای بومی سازی، تهذیبی، استنباطی و تاسیسی، راهبردی اساسی در تولید علوم اجتماعی اسلامی است؛ فصل هفتم نیز به توضیح رویکرد مختار و راهکارهای اسلامی سازی جامعه شناسی در هفت مرحله، اختصاص یافته است. فهم دقیق جامعه شناسی غربی و نقدهای بنیادین و بنایی آن، بومی سازی و تهذیب از طریق تطبیق جامعه شناسی با مسائل و ینزهای بومی، استفاده فعال از نظریه های موجود، تدوین مبانی معرفتی علم اجتماعی اسلامی، خصوصاً توجه به نظریه انواع انسان در فلسفه صدرایی، تلاش برای نظریه پردازی و سرانجام انجام مطالعات اجتماعی با استفاده از این نظریه ها و تکامل آنها در این فرایند، مهمترین مراحل اسلامی سازی جامعه شناسی است که در این فصل تبیین شده است.